برج خاموشان یا دخمه زرتشتیان شامل دو برج سنگی میان تهی است که برج قدیمی تر به نام سازنده آن مانکجی هاتریا (زرتشتی هندی الاصل) نام گرفته و برج جدیدتر که در دوره قاجار بنا شده، گلستان نام دارد.
گفته می شود به دلیل صعب العبور بودن یكی از دخمه ها ترجیح داده شده كه دخمه ی دیگری ساخته شود. برج مانکجی ۱۵ متر قطر و برج گلستان ۲۵ قطر و ۶ متر ارتفاع دارد.
در ایران هنوز دخمههایی یافت میشود اما زرتشتیان دیگر از آن استفاده نمیکنند. تقریبا می توان گفت كم تر از ۵۰ سال هست كه به دلیل گسترده شدن شهر و جلوگیری از آلودگی هوا، دیگر زرتشتیان به روش قدیمی مرده های خود را در اینجا دفن نمی كنند.
لازم به ذکر است که در دین زرتشتیان بیتابی برای مرگ عزیزان شدیداً منع شده است، چرا که در زرتشت، مرگ پایان زندگی نیست و آغازی برای ادامه شادی روان به شمار می رود.
برج خاموشان را به نام برج سکوت یا دخمه زرتشتیان نیز می شناسند.
زرتشتیان در گذشتهٔ دور، مردار آدمیان را که بنا بر عقاید آنها نجس است در برج میگذاشتند تا خوراک پرندهها شود. در واقع نسا یا مردار، توسط فرد یا افرادی موسوم به نِساکش از خانه به محل دخمه انتقال مییافت و در آنجا تحویل مسئول دخمه میگردید و در همانجا باقی میماند تا متلاشی شود و سپس فردی که تمام عمر محکوم به خارج نشدن از دخمه بود، بقایای استخوان را درون چاه وسط دخمه میریخت. این کار برای جلوگیری از آلودهشدن خاک بوده است.
هر چندین ماه یک بار یا به شکل مصطلح در پایان هر دوره بهره گیری از یک دخمه، روی استخوانها آهک و گوگرد یا تیزاب می ریختند تا استخوان ها بسوزد و به خاکستر تبدیل شود و به وسیله آب باران به چاه هایی که در اطراف چاه اصلی است برود.
تمام کارهای دفن از گذاشتن جنازه تا تبدیل شدن استخوانها به خاک حدود ۶ ماه تا یک سال طول میکشید.
سطح داخلی برج خاموشان به صورت پهنه مسطح و گردی است که تمام آن با تخته سنگهای بزرگ پوشیده شده و از سه بخش زنانه، مردانه و بچگانه تشکیل شده است و در مرکز، یک چاه بزرگ به نام استودان (استخواندان) قرار دارد.
محل ساخت این دخمهها که همه خارج از شهر قرار دارند با محاسبات دقیقی انجام میشد تا با وزش باد و بارش باران، آلودگی به سمت شهر منتقل نشود. این دخمهها همچنین از خشت خام و گچ ساخته میشدند تا آلودگیهای ناشی از فساد مردگان به زمین نرسد.
از آنجا که دخمه در فاصله زیادی از آبادی ها قرار داشته و به نوعی به دور از تمدن بوده، برای رسیدن به آن باید از جاده استفاده می شد. بخشی از این جاده مورد استفاده عموم بوده که جنازه را برای تحویل می آوردند؛ اما از پای دخمه ها تا در آن ها تنها مسوولان دخمه حق عبور و مرور داشتند. امروزه این جاده پله سازی شده تا بازدیدکنندگان به راحتی به دخمه برسند؛ اما در گذشته تنها چند چاله کوچک در آن وجود داشته تا افراد خاص بتوانند از آن عبور کنند.
هرجا که لاشه و جنازه ای باشد، سر و کله جانداران درنده نیز پیدا می شود. این خطر همیشه برای دخمه و اجساد درون آن وجود داشته و یکی از راه ها برای حفظ مردار ها استفاده از یک در آهنی یا سنگی بوده است.
بر بالای در دخمه، کتیبه ای وجود داشته که اطلاعاتی بر روی آن دیده می شد. در بسیاری از بناهای گذشته، وجود کتیبه امری معمول بوده و هم اکنون در اکثر آثار تاریخی مشاهده می شود.
سطح داخلی دخمه شامل فضای مسطح و گردی است که تخته سنگ های بزرگی آن را پوشانده اند. این قسمت به صورت فرضی از سه نوار دایره ای تشکیل شده است که عبارتند از:
سطح داخلی دخمه از دیوار به طرف مرکز شیب دارد و در وسط دخمه به چاه عمیقی می رسد که سنگ متحرکی به نام “ارویس” در ته آن قرار دارد. این چاه عمیق به چهار چاه عمیق تر که در اطراف دخمه وجود داشتند، راه داشته و یک متر از عمق تمامی چاه ها با شن و ماسه پر می شده است. چاه میانی دخمه پوشیده از سنگ و سیمان بوده تا در زمان وجود استخوان ها در آن و پیش از پاکسازی چاه، میکروب و آلودگی به خارج سرایت نکند. این چاه “سراده”، “استه دان” یا “استودان” نام داشته که معنای استخوان دان یا جای استخوان می دهد و در میان هندی ها به “استوپه” معروف است.
استودان در واقع همان جایی بوده که باقی مانده اجساد به درون آن ریخته می شده است تا به خاک تبدیل شوند. بر اساس عقاید دینی، دارا و فقیر در زمان مرگشان در این چاه به حالتی یکسان در می آمدند و این معنا را می رساندند که دارایی دنیا به هنگام مرگ به کار نمی آید. البته در برخی منابع به این موضوع اشاره می شود که استخوان بزرگان و توانمندان در جای دیگری به نام “اسدانه” ریخته می شده اما این روایت خیلی با آموزه های دینی جور در نمی آید و حتی ساختار دخمه ها نیز وجود چاه های مخصوص را تایید نمی کنند.
در دامنه ضلع شمالی کوه دخمه و ۱۵۰ تا ۲۰۰ متری دخمه زرتشتیان، چند عمارت خشت و گلی، آجری، سنگی و یا ترکیبی از اینها وجود دارد که به دوران صفویه تعلق دارند و از سازههای رفاهی این دوران هستند که به نام خیله مشهورند. این سازه ها معمولا دو طبقه و چند اتاق دارند.
زمانی که کسی فوت می شد اهالی، جسد را به اتاقی در خارج از روستا به نام اتاق زاد و مرگ یا مُرد و زَند منتقل می کردند. سپس جسد توسط فرد یا افرادی با عنوان نساکش، از آنجا به محل دخمه ها انتقال پیدا می کرد. اهالی هر روستا ساختمان یا خِیله ای در نزدیکی دخمه داشتند تا پس از پشت سر گذاشتن راهی نسبتا طولانی، لحظاتی را در آنجا استراحت کنند و احیانا مراسمی اجرا نمایند.
دلیل اینکه هر روستا یک خیله داشت، این بود که در زمان های مراسم همگانی و سالگردها تداخلی میان حاضران روستاهای مختلف و اسکان آن ها پیش نیاید و اگر مراسمی نبود، خیله ها به صورت عمومی مورد استفاده قرار می گرفتند.
یکی از این بناها متعلق به سالار یا مسوول دخمه بوده و سالار کسی است که وظیفه انجام امور درگذشتگان را بر عهده دارد و در گذشته جسد مردگان را غسل داده و به بالای برج می برد. مسئول دخمه فردی بود که در تمام عمرش باید در دخمه و نزدیکی آن می ماند و حق خارج شدن از محدوده آن را نداشت به این دلیل که در آن زمان بیشتر مرگ و میرها به دلیل بیماری های واگیردار رخ می داده و از آنجا که سالارها مدام با مردگان در ارتباط بوده اند، ممکن بوده که به بیماری مبتلا شوند. از همین روی، محل اسکان آن ها جایی بیرون از آبادی بوده و کمتر با مردم تماس داشته اند.
یکی از سازه های این مجموعه متعلق به آتش سوزها بود. آن ها معمولا دو نفر بودند و کارشان از روزی که جسد را به داخل دخمه میبردند آغاز می شد. آن ها به هنگام تاریکی هوا در شب در اتاقی مخصوص که یک پنجره رو به دخمه داشت آتش می افروختند و آن را تا صبح روشن نگه می داشتند. نور این آتش میبایست از پنجره اتاق به تمام دخمه می تابید و این کار تا سه شب ادامه داشت.
روی دیوار دخمه زرتشتیان یزد، سوراخ پنجره مانند کوچکی بود که در امتداد پنجرهی اتاق آتشسوزی و شعلههای آتش وسط اتاق قرار داشت و باعث می شد تا نور شعلههای آتش از سر شب تا صبح به درون دخمه بتابد.
بر اساس اعتقاد زرتشتیان، روان شخص متوفی تا سه شبانهروز در اطراف و بالای سر جسدش پرواز می کند و سپس راهی آسمان می شود. این مراسم نیز از همین باور سرچشمه می گرفته و برگزار میشده تا متوفی در سه شب اول بعد از مرگ از تاریکی و تنهایی نهراسد.
باد صبا فیلم مستندی است دربارهٔ طبیعت و مردم ایران، ساخته آلبر لاموریس، در سال ۱۹۶۹ (۱۳۴۸ خورشیدی)، که ایران را از آسمان، با بالگرد نشان میدهد. این فیلم در سال ۱۹۷۸، نامزد جایزه اسکار بهترین مستند شد. تنها فیلم قدیمی و رنگی از این دخمه، بخشی از این مستند است. در زمان فیلمبرداری این دخمه هنوز فعال بوده و در سطح دخمه بیش از ده مرده دیده می شود و در استودان، انبوهی از استخوان ها تل انبار شده است.
بالگرد گروه، هنگام فیلمبرداری از سد کرج به کابلهای مخصوص تمرین تکاوران برخورد کرد و سقوط کرد که منجر به کشته شدن کارگردان فیلم آلبرت لاموریس و گروهش شد. فیلم بردار ایرانی فیلم محمود نوربخش به همراه پسر لاموریس از هلی کوپتر پیاده شدند و از مرگ نجات یافتند.
برج خاموشان یا دخمه زرتشتیان، در ۱۵ کیلومتری جنوب شرقی یزد، در حوالی منطقه صفائیه و روی یک کوه رسوبی و کم ارتفاع به نام کوه دخمه قرار گرفته است.
0 نظرات
نظر خود را ثبت کنید